شعر در مورد تلخی زندگی
شعر در مورد تلخی زندگی
شعر در مورد تلخی زندگی ,شعر در مورد زندگی تلخ,شعر درباره تلخی زندگی,شعر درباره زندگی تلخ,شعر زیبا درمورد تلخی زندگی,شعر در مورد روزگار تلخ,شعری در مورد روزگار تلخ,شعر درباره روزگار تلخ,شعر در مورد تلخی روزگار,شعر درباره تلخی روزگار,شعری درباره روزگار تلخ,شعر تلخی زندگی,شعر در مورد تلخی زندگی,شعر تلخ زندگی,شعر درباره تلخی زندگی,شعر زندگی تلخ,شعر های تلخ زندگی,شعر زندگی تلخ من,شعر زندگی تلخ شیرین
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد تلخی زندگی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ﺗﻠﺦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ، ﺗﻠﺦ
ﻣﺜﻞ ﺯﻫﺮﯼ ﮐﻪ ﭼﮑﯿﺪﻩ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻇﻠﻤﺎﻧﯽ ﺷﻬﺮ
ﻣﺜﻞ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺗﻮ
ﻣﺜﻞ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻃﻮﻓﺎﻥ
ﭘﺮﭘﺮ ﺷﺪ
شعر در مورد تلخی زندگی
نهان در ابر دایم آفتاب زندگی باشد
سیاهی نیل چشم زخم آب زندگی باشد
ز اوقات گرامی آنچه صرف عشق می گردد
به دیوان قیامت در حساب زندگی باشد
شعر در مورد زندگی تلخ
گریه تلخ است صهبای ایاغ زندگی
آه باشد سرو پا برجای باغ زندگی
سرخ رو از باده می گردد ایاغ زندگی
کار روغن می کند می با چراغ زندگی
شعر درباره تلخی زندگی
هر که در کار جهان سوزد دماغ زندگی
دود تلخی دارد از نور چراغ زندگی
می کند ز افتادگی نشو و نما نخل حیات
خاکساری می شود دیوار باغ زندگی
شعر درباره زندگی تلخ
تلخی می را خمار باده شیرین می کند
شد گوارا مرگ تلخ از درد و داغ زندگی
دست هر کس را که می گیری درین آشوبگاه
می شود دست حمایت بر چراغ زندگی
شعر زیبا درمورد تلخی زندگی
در زندگی از بس که به تلخی گذراندیم
از زهر فنا تلخ نگردد دهن ما
صائب اگر از موی شکافان جهانی
غافل مشو از خامه نازک سخن ما
شعر در مورد روزگار تلخ
روز و شب بر من مهجور به تلخی گذرد
عید و نوروز به رنجور به تلخی گذرد
ندهد کنج قناعت به دو عالم قانع
از سر تنگ شکر مور به تلخی گذرد
شعری در مورد روزگار تلخ
تلخی و شوری و شیرینی آب از خاک است
عمر در عالم پرشور به تلخی گذرد
زندگی را نبود چاشنیی بی مستی عمر
در باغ به انگور به تلخی گذرد
شعر درباره روزگار تلخ
زندگی بی دوستان چون خضر، بارخاطرست
تلخی مرگ از حیات جاودانی می کشم
آن سبکروحم درین وادی که چون موج سراب
کلفت روی زمین از خو ش عنانی می کشم
شعر در مورد تلخی روزگار
در ته ابرست دایم آفتاب زندگی
بی سیاهی نیست هرگز داغ آب زندگی
می شود از تلخی تعبیر، زهر ناگوار
در نظرها گر چه شیرین است خواب زندگی
شعر درباره تلخی روزگار
هر که دیوار یتیمی را چو خضرآباد کرد
گرد راه از خویش می شوید به آب زندگی
تا نگردیده است از قد دو تا پا در رکاب
بهره ای بردار صائب از شراب زندگی
شعری درباره روزگار تلخ
تلخی گفتار بر من زندگی را تلخ داشت
لب ز حرف تلخ شستم غوطه در شکر زدم
خاک شد در زیر اوراق پر و بالم نهان
در تمنای تو از بس گرد عالم پرزدم
شعر تلخی زندگی
همچو ماه عید می جوید به صد شمع و چراغ
تیغ خونریز فنا را بی دماغ زندگی
در جوانی داد مستی ده که در انجام عمر
یک دهن خمیازه می گردد ایاغ زندگی
شعر در مورد تلخی زندگی
تلخی که گویی نیست آن از تلخی هجرت فزون
با این همه تلخی خود، شکر فشان من
دانی که هستم در جهان من خسرو شیرین زبان
گر نایی از بهر دلم، بهر زبان من بیا
شعر تلخ زندگی
ز تلخی و ترشی رو به سوی شیرینی
چنانک رست ز تلخی هزار گونه ثمر
ز شمس مفخر تبریز جوی شیرینی
از آنک هر ثمر از نور شمس یابد فر
شعر در مورد تلخی زندگی
بیشتر بخوانید :
شعر در مورد ته ریش
شعر در مورد تیر اندازی
اشعار محمد مختاری
اشعار محمد صالح علا
اشعار محمد بم
- ۹۷/۰۷/۰۹